چه چیزی یک فیلم بد را بد می کند؟ - فرافیلم

آیا تا به حال فیلمی را تماشا کرده اید که واقعاً در مورد آن هیجان زده باشید و آن چیزی که انتظارش را داشتید نبوده است؟ آیا نقاط داستانی گیج کننده زیادی وجود دارد و شخصیت های مرتبط کافی وجود ندارد؟ آیا بازیگری با بازی کلاس پنجمی شما قابل مقایسه است؟ آیا به خاطر همه تغییرات بزرگ اجرایی هالیوود در داستان اصلی ناامید شده اید؟ شما تنها نیستید بارها بوده است که من به تئاتر رفته ام و کاملاً ناامید شده ام. توجه داشته باشید، سلیقه فیلم من عالی نیست، اما می توانم یک فیلم بد را تشخیص دهم. در میان تمام فیلم‌های کلاسیک عالی، چند فیلم بدبو وجود دارد. برخی از سایت های دانلود فیلم‌ به  فیلم‌های کلاسیک کالت تبدیل شده‌اند، زیرا بسیار بد هستند.


من احتمالا بیشتر از ستاره های آسمان فیلم دیده ام. اگر تا به حال از من پیشنهاد فیلمی بخواهید، می‌توانم یک میلیون دلار به شما بدهم که شاید قبلاً هرگز درباره آن نشنیده باشید. برخی از این پیشنهادات فیلم ممکن است بد باشند، اما این بخشی از دلیل خوب بودن آنهاست! گاهی اوقات ارزش خنده برای نشستن در یکی از این فیلم ها کافی است. فیلمی که از این نظر زیاد درباره آن شنیده ام The Room (2006) از کارگردان تامی ویزو است. این فیلم قرار نیست کمیک باشد، بلکه به عنوان یکی از بدترین فیلم‌های ساخته شده در تاریخ شناخته می‌شود و با بودجه ۶ میلیون دلاری! فکر نمی‌کنم بتوانم آنچه را که این فیلم را بد می‌کند توصیف کنم، فقط باید خودتان آن را بررسی کنید و در جنون فرو بروید. یا می‌توانید نوع «فیلم درباره فیلم» The Disaster Artist (2017) را که فکر می‌کنم در حال حاضر در نتفلیکس وجود دارد، ببینید. هنرمند فاجعه یک درام کمدی است که ساخت فیلم اتاق و نقش نویسنده/بازیگر/کارگردان تامی ویسو که توسط بازیگر جیمز فرانکو به تصویر کشیده می شود را بررسی می کند. این فیلم بر روی ساخت اتاق و آنچه اشتباه شد تمرکز می کند: بازی بد، برنامه ریزی ضعیف، بودجه ناکافی، و دشواری دنبال کردن داستان.


یکی از بزرگترین مشکلاتی که یک فیلم می تواند داشته باشد، به نظر من، سخت بودن دنبال کردن آن است. این امر به ویژه در فیلم هایی با مقادیر بیش از حد خطوط داستانی یا شخصیت های متعدد که باید آنها را پیگیری کنید صادق است. مشکل این است که اغلب مخاطب را گیج می کند و باعث می شود که به آرامی علاقه خود را از دست بدهد. هیچ کس دوست ندارد سخت کار کند تا داستان یک فیلم را دنبال کند! بسیاری از داستان‌های فرعی در یک فیلم می‌توانند بی‌معنی به نظر برسند و نتوانند به داستان اضافه کنند و به توسعه شخصیت کمک کنند. کارگردان‌ها گاهی اوقات مسیری تجربی را با فیلم‌ها در پیش می‌گیرند و سعی می‌کنند چیزی عمیق‌تر برای مخاطب ایجاد کنند تا در آن عمیق‌تر شود. در واقعیت، با فیلم‌های تجربی، هرگز نمی‌دانید که آیا این فیلم موفق خواهد بود یا خیر. موفقیت آن کاملاً به واکنش مخاطب بستگی دارد. من استدلال می‌کنم که داشتن معانی عمیق‌تر در فیلم‌ها راه خوبی برای درگیر نگه داشتن مخاطب و رها کردن آن‌ها برای تمایل بیشتر است. با این حال، یک نقطه وجود دارد که همه چیز شروع به درهم شدن می‌کند و معنای عمیق‌تری که کارگردان می‌خواست منتقل کند از بین می‌رود.


یکی دیگر از مواردی که به فاجعه فیلم می افزاید کارگردانی ضعیف و بازی ضعیف است، این شامل انتخاب شخص اشتباه برای یک نقش نیز می شود. فیلم‌های زیادی وجود دارند که به خاطر داشتن برخی از این مسائل، اگر نه همه، بدنام هستند. ما فیلم‌هایی داریم که به دلیل کارگردانی ضعیف فیلمبرداران، تعاملات ناخوشایند بین شخصیت‌ها، به دلیل اینکه بازیگران شیمی ندارند، و مضامینی که اصلاً با روایت کلی جور در نمی‌آیند، فیلم‌هایی با دوربین شلخته داریم. نحوه اکران فیلم‌هایی از این دست به نوعی گیج‌کننده است زیرا میلیون‌ها دلار برای بودجه و تولید هزینه می‌شود و نمایش‌های اولیه وجود دارد تا ببینند مخاطبان چگونه به فیلم واکنش نشان می‌دهند تا از خوب بودن یا استقبال خوب آن اطمینان حاصل کنند.